معنی اسم مهیا
مترادف مهیا: آماده، تهیه، حاضر، سازمند، فراهم، مستعد، معد، بسیجیده
متضاد مهیا: نامهیا
برابر پارسی: آماده، ساخته و پرداخته، فراهم
معنی اسم مهیا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: منسوب به مه، بزرگمنش، بانوی بزرگ
معنی مهیا در لغت نامه دهخدا
ویران دگر ز بهر چه خواهد کرد
باز این بزرگ صنع مهیا را.
وانگه کزین مزاج مهیا جدا شوند
چیزند یا نه چیز عرض وار بگذرند.
ملک جوان است و شهریار جوان است
کار مهیا و امر و نهی روان است.
مسعود جهانگیر جهاندار که ایزد
داده ست بدو ملک مهیا و مهنا.
هرچیز که خواهی همه از دهر میسر
هر کام که جوئی همه از بخت مهیا.
بدو باید پیوست… آنگاه… انابت مفید نباشد نه راه بازگشتن مهیا و نه عذر تقصیرات خواستن مسموع. (کلیله و دمنه ).
نه شاخ از بر بیخ باشد مرتب
نه بار از بر برگ باشد مهیا.
بر دل موئین و جان مؤمنش
مهرچهردین مهیا دیده ام.
گوسفند فلک و گاو زمین را به منی
حاضر آرند و دو قربان مهیا بینند.
کس نیست در ده ارچه علفخانه ای بجاست
کس بر علف چه نزل مهیا برافکند.
قومی به سمرقند مقام ساخته و ساز وعدت تمام ساخته مستعد و مهیااند. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 11). مهیا فرماید از برای وی در این عزا راجحه ٔ صبر جمیل را چنانکه در غزا فاتحه ٔ نصر جلیل را. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
به دل بترک وفا گفت و ترک گریه به چشم
ببین که کرد مهیا دگر چه کار بمن.
– مهیا داشتن ؛ آماده و حاضر داشتن :
وان چنگ گردون وش سرش ده ماه نو خدمتگرش
ساعات روز و شب درش مطرب مهیا داشته.
ملک را خنده گرفت… پس بفرمود تا آنچه مأمول اوست مهیا دارند و بدلخوشی برود. (گلستان ). تا برقرار ماضی مهیا دارند. (گلستان ).
– مهیا شدن ؛ آماده شدن. بساختن. مستعد شدن.حاضریراق شدن. کمر بستن. آستین برچیدن. آستین برزدن. ساخته بودن ، تقطیر، مهیاشدن برای کارزار. تکور. تشمر. مهیا شدن برای کار :
داد خرد بده که جهان ایدون
از بهر عقل و عدل مهیا شد.
آنجاش نخواندند تا به دانش
آن شهره مکان را نشد مهیا.
بیا تا بقا را مهیا شویم
که آنجای بس ناخوش و بینواست.
– مهیا کردن ؛ آماده کردن. تیار کردن. اعداد. ساختن. برساختن :
مهیا کرد پنج ارکان ملت را به چار ارکان
که هریک جدولی بوده ست کز دریای او آمد.
مهیا کند روزی مار و مور.
– مهیا گردیدن ؛ دم آماده گشتن و دست دادن فرصت :
بیدلی را که دمی با تو مهیا گردد
قیمت هر دو جهان نیمه ٔ آن یک دم نیست.
معنی مهیا به فارسی
( اسم ) ۱ – آماده شده . ۲ – مستعد . ۳ – حاضر و آماده : [ قومی … بسمرقند مقام ساخته و ساز وعدت تمام ساخته مستعد و مهیااند . ] توضیح همین صورت [ مهیا ] از نظر املائ صحیح است نه مهیی زیرا مهموز است .
معنی مهیا در فرهنگ معین
معنی مهیا در فرهنگ فارسی عمید
۲. شایسته، مناسب.