جان بولتون یک سیاستمدار ۷۰ ساله است که از سال ۱۹۸۱ میلادی (حدود ۴۰ سال پیش)، هر بار که جمهوریخواهان در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شدند، در دولت کشورش در مقامهای مختلف سیاسی حضور داشته است.
او فرزند یک پدر آتشنشان و مادر خانهدار است و با کمک موفقیتهای تحصیلی، مسیر پیشرفتش را هموار کرده است. جان بولتون در دانشگاه ییل، در رشته حقوق تحصیل کرده است. درست در همان سالهایی که بیل و هیلاری کلینتون در همین دانشگاه مهم آمریکایی در حال تحصیل بودند.
او از دوران دانشجویی، تمایلات تند دست راستی داشته و تا همین امروز، در چشمانداز کلی اعتقاداتش، در همین اردوگاه سیاسی باقی مانده است. به این معنا که مثلا از دست دانشجویان مخالف جنگ ویتنام کلافه بوده، یا از چهرههایی مانند بری گلدواتر، از غولهای جمهوریخواهان در دهه ۶۰ و ۷۰ و از مخالفان قانون حقوق شهروندی (برای رفع تبعیض علیه سیاهپوستان)، حمایت کرده است.
جان بولتون به عنوان یک حقوقدان محافظهکار، بعد از مدتی کار وکالت، از طریق ورود به بوروکراسی به عنوان مشاور حقوقی آژانس توسعه بینالمللی آمریکا (USAID)، به فعالیت سیاسیاش، ابعادی حرفهای بخشید؛ دورانی که به گفته خودش، اثر آموزشی قابلتوجهی بر روی او گذاشت و آنطور که در کتاب خاطراتش نوشته، همین سابقه موجب شد تا او جزئیات ساختار اداری آمریکا، نحوه اثرگذاری سازمانها بر یکدیگر و مهمتر، چگونگی سیاستگذاری در کشورش را بیاموزد.
از اینجا، یعنی در آغاز دوران رونالد ریگان، او بین قدرت (پستهایی در دولتهای ریگان، جرج بوش پدر و پسر و دونالد ترامپ) و مراکز مطالعاتی اثرگذار و کلیدی دست راستیها مانند امریکناینترپرایز و تفسیر سیاسی در رسانههایی مانند فاکس نیوز، در رفت و آمد بوده. ضمن اینکه او در سال ۲۰۰۰ میلادی، گزینه نامزدی از سوی حزب جمهوریخواه برای انتخابات ریاست جمهوری را نیز بررسی کرد، اما هرگز خود را نامزد نکرد.
بعدتر برخی نزدیکانش گفتند که طرح موضوع نامزدی ریاستجمهوری تنها با این هدف از سوی او دنبال شد تا از این راه موقعیت سیاسیاش ارتقا پیدا کند و به سمت وزارت خارجه دست یابد. در مسیر فعالیت سیاسی بولتون، وزارت خارجه همچون یک نقطه پایان طلایی است که هنوز به آن نرسیده و فعلا چشماندازی هم برای رسیدن به این پست دیده نمیشود.
در عوض او در سال ۲۰۰۵ از سوی جورج بوش به سمت نماینده آمریکا در سازمان ملل انتخاب شد. دو سال بعد از جنگ عراق، رابطه آمریکا و سازمان ملل در یکی از بدترین روزگار خود قرار داشت و جورج بوش به سراغ سیاستمداری رفت که مهمترین ویژگیاش تا آن روزها، دشمنیاش با سازمانهای بینالمللی و در راس آن سازمان ملل بود.
این انتخاب موجب شد تا جلسه بررسی صلاحیت او در مجلس سنا، به یک نمایش پرماجرای مجادله و مخالفت تبدیل شود و دموکراتها که در انتخابات میاندورهای پیروزی خیرهکنندهای به دست آورده بودند و کنگره را کنترل میکردند، با ابتکار جو بایدن موفق شدند جلوی تایید جان بولتون را به عنوان سفیر آمریکا در سازمان ملل بگیرند. اما جورج بوش کوتاه نیامد و با استفاده از یک خلاء قانونی، در دوران تعطیلی مجلس، بولتون را به این سمت منصوب کرد و او سرانجام بدون رای موافق کنگره به این سمت رسید.
دوران حضور بولتون در این پست کوتاه بود و او بعد از ۱۶ ماه از این مقام کنار گذاشته شد. اما همین دوران کوتاه نیز کافی بود تا او به یکی از خبرسازترین چهرههای این سازمان تبدیل شود و مخالفتش با سازمان ملل به سر زبان بیافتد. او در همان روزها معماری سالن معروف مجمع عمومی را “به شکل نامحسوسی فاشیستی” توصیف کرد و دبیر کل سازمان ملل را نیز به طعنه “یک پاپ سکولار” خواند؛ کنایهای به قدرت فراملی پاپ در قرون وسطی و مداخله واتیکان در امور داخلی کشورهای اروپای مرکزی.
منبع:بیوگرافی جان بولتون