انشا با موضوع مقایسه عشق و نفرت
مقدمه: احساسات مثل یک خط باریک می مانند، خطی که لغزش در آن یا بالا و پایین شدن آن مصادف می شود با تضاد بین احساسات.
تنه انشاء: زندگی همیشه یکنواخت نیست، گاهی صعود دارد و گاهی سقوط، گاهی احساسات در نوسانات قرار می گیرند و بالا و پایین می شوند احساسات مثل خط باریکی مرز دارند، مرزی که با شکستن آن احساسات نیز جابه جا می شوند مثل شکست احساساتی مانند دوستی و دشمنی، دلسوزی و دل سنگی و یا حتی عشق و نفرت.
انسان ها برای روابط و احساسات خود مرز تعیین می کنند و همیشه سعی دارند که این مرز شکسته نشود اما امان از روزی که این مرز ترک بر دارد و شکسته شود آنگاه است که عشق تبدیل می شود به نفرت و یا نفرت تبدیل می شود به عشق عشقی که در آن سرشار می شوی از علاقه و محبت ، دوستی ، فداکاری و نفرتی که وجودت را پر می کند از کینه و دشمنی و دل سنگی، عشق را گروهی تعبیر می کنند به پاکی و سفیدی و گروهی دیگر تنفر را به سیاهی و کدری مانند می کنند.
عشق قلب را پاک می سازد و تنفر قلب را سیاه می کند. مراقب همین مرزهای به ظاهر ساده باشیم که اگر بشکند می تواند دنیای یک انسان را دگرگون کند، می تواند او را به قعر بهشت بکشاند و یا برعکس می تواند آن را به ته جهنم ببرد. بنابراین تمام سعی خود را به کارگیرید که مرزهای زندگی را رعایت کنید و هر چیزی را به جا و به اندازه به کار گیرید و جلوی غلیان بیش از حد احساسات خود را بگیرد زیرا احساسات از قلب نشعت می گیرند نه از عقلی که منطق دارد. احساسات منطق نمی فهمند بنابراین قبل از اینکه عشق به نفرت تبدیل شود مراقب آن و احساسات خود باشیم.
نتیجه گیری: ما تنها یکبار به دنیا می آییم و یکبار زندگی می کنیم. پس قدر با هم بودنمان را، قدر همین لحظات ساده اما خوشمان را بدانیم زیرا مرز بین عشق و نفرت به باریکی یک موست. پس مراقب آن باشیم.